جستجوگر وب
رمان حلقه وحشت قسمت 15و 16

🖤🖤🖤

... 

مومو؛ ریوما ریوما توروخدا چشات باز کن😰

اینویی؛ تزوکا محکم فشار بده 

تزوکا؛ بیشتر از این نمیشه 

اینویی؛ بیا کنار ببینم میخوای بمیره اگه جلوی خون

ریزی رو نگیریم میمیره حتما

ایجی؛ بچه ها اورژانس اومد

اینویی؛ تزوکا آروم بلندش کن ببریمش بالا

تزوکا؛ باشه

اینویی؛ آروم آروم آروم

مومو: ریوما صدامو میشنویی؟ 

اینویی؛ خیلی خون ریزی شدیده لعنتی باید بیشتر

فشار بدم... 

ریوما؛ آیـــــــــــــــــــــــی آع😖😔

مومو؛ اینویی بس کن دیگه داری فقط بدتر میکنیش

نمیبینی خودش حالش بده آخه

اینویی ؛ من بخواتر خودش این کارو میکنم

مومو: ولی داره درد میکشه 

اینویی؛ 😢نه باید کمکش کنم

راوی؛ با هزار بدختی ریومارو به اورژانس رسوندن و

راهی بیمارستان کردن 

کایدو؛ رسیدیم رسیدیم نگه دارخانم پرستار 

&بفرمایین میتونم کمکی بهتون بکنم

کایدو؛ لطفاربیماری که چاقو خوره بود الان اوردنش

اینجا کجاست؟ 

&بیماری که چاقو خورده درسته بیماری به اسم

ایچیزن ایشون به طرف اتاق عمل بردند همراهانشون

هم اونجا هستند 

کایدو؛ بیان بریم خیلی ممنونم خانم پرستار

&خواهش میکنم

کایدو؛ بچه ها... چی شد

مومو؛معلوم نیس... بردنش اتاق عمل معلوم نیس

کی بیرون میادد ꒦ິ⌓꒦

کایدو؛ امیدوارم... فقط خوب بشه

تزوکا؛از بس امیلی قویه ایناهم شروع کردن جو دادن

بسه دیگه خیلی زود حالش... 

راوی؛ یه صدای بلند از پشت سرش اومد به پشت

خودش نگاه کرد

تزوکا؛ 😳😱امیلی خدای من امیلی حالت خوبه

امیلی چشمات باز کن یکی کمک کنه خانم پرستار

&چه اتفاقی افتاده 

تزوکا؛ نگران همسرشون بوده حالش بد شده 

&بزارینش رو تخت دیگه نگران نباشین

 تزوکا؛ کجا می برینش 

&همین اتاق کناری تابهش سرم  وصل کنم فشارش

برگرده به حالت اول

تزوکا؛ باشه ممنون... خب هنش تقطیر شماهاست

مومو کایدو: مگه ما چیکارکردیم

تزوکا: امیلی خودش بی از حد ضعیفع بد شما جلوش

میگن الفاتحه همسرت خجالت بکشین از سنت تون

از قد و قوارتون خجالت بکشین من مثلا جلو شماها

بگم همسراتون مردن

کایدو و مومو؛ تزوکاااا

تزوکا؛ گفتم مثلا

کایدوو مومو؛ ما متوجه شدیم معذرت میخوایم

ایجی؛ باشه بسه وقت دعوا نیس تموم کنین

...

.... 

..... 

3ساعت بعد... 

فوجی؛ زیادی طول کشیده نگرانم تزوکا

تزوکا؛ کاری از دستمون برنمیاد

ایجی؛ بچه بچ.. ه ها دکتر اومدد

اویشی: آقای دکتر حالش چطوره؟؟؟ 

 دکتر؛حالشون خوبه خدارو شکر خطر تا حدی رفع

شده راستی کی پهلوی ایشون بسته بود 

ازوکا؛ درست خب

دکتر؛ پسر کارت عالی بود اگه پهلوش محکم

نمی بستی معلوم نبود زنده میموند یا نه

همه؛ واقعا

دکتر؛ بله محکم بستن پهلوش جلوی خون ریزی رو

گرفت و باعث شد خون تو رگ هاش بمونه تا زنده

بمونه کارت خوب بود 

درینگ درینگ

تزوکا؛ تلفن منه... الو

مارنی؛ الو سلام تزوکا چی شد

تزوکا؛ خداروشکر به خیر گذشت

مارنی: وای چه خبر خوبی خیالم راحت شد

تزوکا؛ بچه ها کجان انگار دورت خلوته صدایی نیس

مارنی؛ خوابیدن

تزوکا؛ جدی خوب از پسشون بر اومدی عااا

مارنی؛ من کار زیادی نکردم همش... کار ریوری بود

تزوکا؛ ریوری؟ 

مارنی؛ آره من فقط شام درست کردم خوردن بعد

ریوری همه اونا برد اتاق خودشون و برای همشون

رخت خواب پهن کرد اونایی که عادت نداشتن رو

زمین بخوابن رو گذاشت رو تخت خودش و ریو

و بعد برای همشون داستان خوندو همشون خوابیدن

تزوکا؛ نمیدونستم خوندن بلده با اینکع فقط

دوسالشه اما خیلی خوب با ادبو با کمالاته  آدم شک

میکنه دختر دوساله اس خودش الان خوابیده 

مارنی؛ من نمیدونستم بلده بخونه یعنی کاملا وافقم

باهات نه نخوابیده 

تزوکا؛ یعنی بیداره الان؟؟ 

مارنی؛ آره بیداره رفته تو بالکن نشسته و بیرونو نگاه

میکنه و نمیدونم دیگه

تزوکا؛ نکنه یهو بیوفته یا تو این هوا سرما بخوره برو

بیارش داخل

مارنی؛ اولا ریوما حصار خاص گذاشته نیوفتن دوما

لباس پوشید که رغت نشست اونجا

تزوکا؛ خب خوبه مراقبش باش میشه گوشی بهش

بدی لطفا

مارنی ؛ البته چرا که نه ریوری عزیز دلم

ریوری؛ بله خاله جون

مارنی؛ بیا عمو تزوکا میخواد بات حرف بزنه

ریوری؛ باشع... الو

تزوکا؛ الو عمو جون خوبی

ریوری؛ ممنون شما خوبین

تزوکا؛ منم خوبم ممنون شنیدم کارا زیاد کردی

ریوری؛ نه من کاری نکردم همه رو خاله جون انجام

داد من بلد نیستم غذا درست کنم

تزوکا؛ عمو قربونت بشم قول میدم وقتی بزرگ بشی

آشپزی هم یاد میگیری از اون خوب هاا

ریوری؛ ممنون عمو جون تلاشمو میکنم

تزوکا؛ عموجون چرا نخوابیدی دیر وقته برو بخواب

ریوری؛ عموجون

تزوکا؛ جان عمو بگو

ریوری؛ به این زودی قول تون یادتون رفت من منتظر

باباهیم هستم

تزوکا؛..... 

بابا قول داد هر طور شده امشب انگلیسی بهم یاد

بده بخونم بنویسم ببخشید بابام تو قول دادن بهتر از

شماست اگه قول بده همیشه سر قولش میمونه و

میاد منم منتظرش میمونم تا بیاد

تزوکا؛ببخشید عمو جون که قولم زیر پا گذاشتم

متاسفم 

راوی؛ اشک های تزوکا از صورتش جاری میشه 

تزوکا قول داده بود اما با این وضعیت حال ریوما

نمیتونست دخترشو به دیدنش بیاره و گیج شده بود 

با حرفای ریوری خیلی دلش شکست اما خوب که

فکر  با خودش گفت بی معنی هم نگفته.... 

ریوری؛ عمو جون مهم نیست نتونستین رو قول تون 

بمونیین مهم اینه من از شما ناراحت نیستم شما 

عموی مهربونی هستین من شمارو دوس دارم😊

تزوکا؛ عزیز دلم عمو قربونت بشه انقد تو شیرینی

بامزه کوچولو 

ریوری؛ من دیگه برم میخوام یکم تمرین نوشتن کنم

تزوکا؛ باشه عمو برو فعلا

ریوری؛ خدافص

.... 

تزوکا؛ بله چی شده 

فوجی؛ ریوما به هوش اومده 

تزوکا؛ راست میگی

فوجی؛ دروغم چیه آخه

تزوکا؛ بریم داخل 

ریوما؛ م ن با. ید ب برم 

امیلی؛ ریوما حالت خوب نیس کجا میخوای بری

تزوکا؛ ریوما آروم باش لطفا

ریوما؛ می خ وام ف فق ط ب برمم خو خونه

مومو؛ ریوما تروخدا بس کن حالت خوب نیست

خواهش میکنم بشین لطفا

ریوما؛ ن نمی ت تونم بای ید ب برم م من قو قول

دادم 

ایجی؛ به کی قول دادی حالت اندازه قولت مهم نیس

ریوما؛ ب به ر ریو  ری ا اگه مهم ب بود نمی خ خوا

س تم بر م

امیلی؛ بیا بربم خودم کمکت میکنم

همه؛ امیلییی

راوی ریوما از تخت اومد پایین امیلی بهش کمک کرد

و از بیمارستان خارج شدن بقیه هم همراشون بودن

تزوکا؛ عقب بشین خودم رانندگی میکنم 

امیلی: باشه

تزوکا؛ حرکت کردیم سمت خونه وقتی رسیدیم

ریوری تو بالکن نشسته بود و خیابون چشم دوخته

بود 


ریوری؛ ها با با بابا اومد 

 راوی؛ ریوما از ماشین پیاده شد و متوجع صدای

ریوری شد خیلی آروم به سمت در خونه قدم برداشت

ریوری آروم درو باز کرد و... 

ریوری: 🥺بابایی🫂

راوی؛ ریوما رو دو زانو خم میشه و ریوری بی صبرانه

میپره تو بغلش ریوما هم دستی به موهاش میکشه و

سرشو بوس میکنه

ریوما؛ بابا یی ب ببخشید دیر اوم دم

ریوری؛ بابا مهم نیس دیر اومدی مهم اینه بالاخره

اومدی میدونستم میای چون میدونم همیشه رو

قولت هستی بابایی دوستت دارم از پیشم نرو هیچ

وقت باشه

ریوما؛ باب بایی همه تلا ش ش می کنه ب بریم

داخل  ت تا مریض نش دی

ریوری؛ چشم اطاعت میشه

🖤🖤🖤

 منم مث ریوما منم تو شرایط سخت تسلیم نمیشم 

امیدوارم خوشتون بیاد... 

🖤🖤🖤

[ چهارشنبه 14 اردیبهشت 1401 ] [ 9:11 ] [ Amoir ] [ بازدید : 66 ] [ نظرات (0) ]
مطالب مرتبط
نظرات این مطلب
کد امنیتی رفرش
آخرین مطالب
زیباترین ها❤..:) (دوشنبه 06 تیر 1401)
کاسپلی ریوما🍊🧡 (دوشنبه 06 تیر 1401)
ایده نقاشی ریوما🤍 (دوشنبه 06 تیر 1401)
🎀درستع یا نع🎀 (پنجشنبه 26 خرداد 1401)
🔥اطلاعیع🔥 (دوشنبه 23 خرداد 1401)
خبر❤️‍🔥 (یکشنبه 22 خرداد 1401)
حلقه وحشت قسمت 17و18 (یکشنبه 22 خرداد 1401)
🤨آغاااا چراععععع🤨 (یکشنبه 22 خرداد 1401)