اشک هایم گونه هایم را نوازش میکرد.
قلبم درد میکرد.
به ستاره هایی که در آسمان تاریک می درخشیدند خیره شده بودم.
صدای موج هایی که به ساحل می خوردند ، با حال من همخوانی داشت.
دستی روی شانه هایم قرار گرفت.
برگشتم و بهش خیره شدم.
به کسی که بهم آرامش میده نگاه می کردم.
اون لبخند آرام ، زیباترین لبخندی بود که دیده بودم.
اشک هایی که روی صورتم بود را پاک کرد و با یک آغوش گرم ، باعث تسکین قلبم شد.
ساکونو ریوزاکی
موضوعات: رمان ها♛┈⛧┈┈•༶ , رمان های کوتاه ,
مطالب مرتبط
آخرین مطالب
💕خاطرات💕ساکونو ریوزاکی💕 (شنبه 12 شهریور 1401)
زیباترین ها❤..:) (دوشنبه 06 تیر 1401)
کاسپلی ریوما🍊🧡 (دوشنبه 06 تیر 1401)
ایده نقاشی ریوما🤍 (دوشنبه 06 تیر 1401)
سفر به ژاپن🐕 قسمت هشتم (شنبه 04 تیر 1401)
🎀درستع یا نع🎀 (پنجشنبه 26 خرداد 1401)
🔥اطلاعیع🔥 (دوشنبه 23 خرداد 1401)
خبر❤️🔥 (یکشنبه 22 خرداد 1401)
حلقه وحشت قسمت 17و18 (یکشنبه 22 خرداد 1401)
🤨آغاااا چراععععع🤨 (یکشنبه 22 خرداد 1401)
منم حس بدی میگیرم وقتی نظر نمیدن.انگار دارم فقط برای خودم پست میذارم