ساکنو

سوجی بلند شو بریم دانشگاه

-هان؟ باشه باشه بلند شدم  

دیدم دوباره‌ خوابید بلند گفتم 

+پاشو چرا خوابیدی دوباره‌؟

-هان آها اصلا چرا این قدر عجله داری تو که هیچی بلد نیستی!

+ 😑 نمیدونم پاشو

 اومدیم بریم که دیدیم ریوما و سوهو اومدن سلام صبح بخیر 

ریوما سلام صبح میخواین برین دانشگاه؟ 

+آره شما هم میخواین بیاین؟ 

-اره بیاین با هم بریم 

سوجی سلام صبح بخیر بریم ساکنو 

+بریم راستی اینا هم میخوان بیاین با هم بریم 

-آها بریم 

رسیدیم دانشگاه استرس گرفتم دستام خیلی یخ بود 

یهو تو دستام احساس گرما کردم سرمو برگرداندم دیدم سوجی بایه لب خند رو لباش گفت 

-هی دختر چرا انقدر دستات یخه؟ استرس نداشته باش من به جای تو هم خوندم 

+هیچی بلد نیستم این ترم هم خراب میکنم اوه چه سرده بیا بریم 

-وایسا یه فکری دارم بیا اینجا بشین 

سوهو 

واو چه دانشگاه خوشکلی ولی به خوشکلی من نمیرسه 🤤🙄

ریوما - هیش ساکت بیا بریم شما نمیاین؟ 

سوجی + امم یه کاری داریم انجام بدیم میام شما برین ماهم ميایم شمارم که دارین اگه استاد اومد زنگ بزنین 

-باشه فعلا 

اصلا نمیتونستم باور کنم ریوما این قدر رفتارش فرق کنه 

قابل درک نبود ولی از این موضوع خیلی خوشحال شدم ♥️

ساکنو

 چییییییی 🤯 نه این نه اون دفعه هم نزدیک بود گیر بیوفتیم ولش کن بیا بریم اوف چه بادی میاد راستی بعد از امتحان کنفرانس داری یادت نره 

+ایشش ایقدر حرف نزدن نگاه من دوتا. پاسخ نامه میگرم دوتاش پر میکنم یه دونش واسه تو یه دونش واسه من 

- نه نه ن...... فکر خوبی نیس 😑

+هست فقط همین دفعه باشه? 

-اههههه لعنتی باید میخوندم اگه گیر افتادیم چی؟ 

این فکر سوجی آسون بنظر می‌رسید ولی نمیخواستم واسه سوجی اتفاقی بیوفته توی دلم آشوب بود یه نفس عمیق کشیدم و دلمو زدم به دریا گفتم باشه 🙄😜

ریوما  

وارد کلاس که شدیم همه جور آدم اونجا بود شاد، غمیگن، خوشکل، زشت و..... رفتیم روی صندلی های آخر نشستیم دخترای کلاس یه جورخاصی نگاهمون میکردن از این موضوع اصلا خوشحال نبودم 

کلاه هودی مو کشید. تا روی چشمام سرمو گذاشتم روی میز به در خیر شدم تا اون دوتا بیاین ولی چن دقیقه گذشت نیومد رو به سوهو کردم دیدم هنوز نرسیده دوست پیدا کرده هر چی صداش میزدم نمیشنید میدونستم اون خیلی روی بدنش حساسه انگشت اشاره رو محکم کردم توی پهلوش یهو چه جیغ محکم زد همه ی بچه ها زدن زیر خند 😅

- هی ریوما این چه کاری بود کردی روز اول آبروم رفت 

+ ببخشید هر چی صدات کردم جواب ندادی 

- برای چی صدام کردی؟ 

+ میگم چرا اونا نیومدن؟ 

- من از کجا بدونم شمارشون که داری زنگ بزن 

+ آها باشه برو به کارت برسه 😜🙄

زنگ سوجی زدم هر چی بوق خورد جواب نداد 

یهو استاد اومد یه استاد جدی و جون بود  

ساکنو 

سوجی بدو استاد تا الان اومد بدو حواست باشه اونجا یخ زده بخاطر بارون 

+باشه اومدم 

  سوجی عقب تر از من بود با سرعت داشت میومد اصلا حواسش نبود که اینجا یخ زده بلند بهش گفتم 

سوجی ندو من چند قدم رفتم عقب تر تا بهش دوباره‌ بگم 

 ولی دیر شد سوجی با برگه های توی دستش روی یخ ها سُر می‌خورد سوجی داشت میومد طرف من بخاطر یخ ها نمیتونستم برم کنار یهو سوجی خورد به من هر دومون افتادیم باد برگه ها رو توی آسون می چرخوند من سوجی دوتامون افتادم بودیم  من افتاده بودم روی سوجی اوضاعی بود همه ی داشتن به من و سوجی میخندیدن اون موقع دلم میخواست همشونو بکشم 

+اخخخخ پاشو خرس گند،کمرم دستم سرم پام همه جام درد میکنه هی چرا نگفتی اینجا یخ زده اصلا چرا از این ور اومدی 

- چی حالا من شدم مقصر ها؟ من بهت گفتم ولی.... 

صدامون تقریباً بلند بود  وای برگه ها 😪

 + میکشمت ساکنو من میرم سر کلاس تو برگه ها جمع کن برام بیار تو که رد میشی به هر حال 

- بیا اگه میتونی منو بکش بیا دیگه، باشه برو خودم جمع میکنم

+هههه قشنگ همشون جمع کن من رفتم 

میدونستم سوجی نمیزاره بره اگه خودش هم بخواد بره وجدانش اجازه نمیده 

سوجی 

وای خدا چرا همه جای بدم درد میکنه اخخخ 

لعنت به این وجدان ایششش 

ساکنو میدونی که.. 

داشتم حرف میزدم پرید داخل حرف گفت 

+آره میدونم تو خیلی مهربونی داشتی شوخی میکردی 🙄😑❤️

- ارح دقیقا اصلا بخاطر وجدانم نیس بخاطر قلب مهربونم هست 

ساکنو پاشو بریم خوش بگذرونم پاشو 

+ چی نه تو برو امتحان بده من جمع میکنم 

- هی پاشو دیگه منم هیچی بلد نیستم بخاطر این ضربه ای که به سرم خورد همه چی یادم رفت بیا بریم هرچی پول داریم خرج کنیم 

- هه چه ضربه ای، باشه بریم ❤️😍😜

 امیدوارم که دوست داشته باشین 

 بازم ببخشید بابت تاخیر 😜❤️💚💛♥️